سرایم بوانات
به نام خدای تو
یا علی" همیشه فکر میکردم که تو مرا فراموش کرده ای و چقدر متاثرم و امروز برحال زار خودگریه می کنم !...
خوش داشتم که وجود غم آلود خود را به زمان تو می آوردم و خودم را به تو می سپردم،خوش داشتم در غدیرت بودم وتو نی وجودم را با هنرمندی خود می نواختی و از لابلای زیر و بم و تار و پود وجودم،سرود عشق و آوای تنهایی سر میدادی.
می خواستم که غم های دلم را بر تو بگشایم و تو (اکسیر صفت) غم های کثیفم را به زیبایی مبدل کنی و سوز و گدازم را تسکین بخشی.
می خواستم که پرده های جدیدی از ظلم و ستم را که بر شیعیانت میگذرد، رابر همگان نشان دهم و کینه ها و حقه ها وتهمت ها و دسیسه بازی های کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایم.
ای علی مادر بزرگم از لابلای داستان های شبانه اش تو را به من شناساند و تو در اعماق قلبم و روحم شنا کردی و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم ، بگذار اعتراف کنم هر گاه تو را ندیدم ،خود را تنها دیدم
یا علی امروز از احساسات و افکار خود خجلم و گاهگاهی از غیر طبیعی بودن خودم شرم می کنم، چقدر خودم را ندیده بودم ،چقدر خودم را ندیده گرفته بودم، اما امروز می خواهم با تو بیشترآشنا شوم ،می خواهم با توهم راز و همنشین شوم.
ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کن من از خود بیگانه ام، همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی یابم . تو دریچه ای به سوی من باز کن و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز ببر و زشتی ها و زیبای های دنیا را به من نشان بده.
ای علی! کویر را که میشناسی همان جایی که انسان را به آسمان ها می برد و ازلیت را به ابدیت را متصل میکند شاید تعجب کنی ولی سهم من از کویر دنیا مشتی خار و خاشاکی است که بر وجودم زخم های بسیاری فرو میکند کمکم کن!به آن کویری رهسپار شوم که درآن به ملکوت آسمان ها پرواز کنم،کمکم کن در دنیای تنهایی به درجه وحدت برسم، نمی خواهم سهمم از کویر دنیا تنهایی باشد،نمی خواهم در گرمایش بسوزم ، نمی خواهم هلاک شوم. کمکم کن تا گوهر وجودم را عریان در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار دهم تا همراه با سوختنش همه ناخالصی هایم را دود و خاکستر کند،تا در قربانگاه عشق ،فدای پروردگار عالم شوم ،تا همیشگی شوم.
یا علی،امروز که سهمم از دنیا، کویری بیش نیست ،می ترسم که زیر آتش عشق ،در طوفان های سهمگین تاریخ وامواج ظلم و ستم ،در دریای بی انتهای محرومیت و شکنجه بر پیکر کشتیم بتازد و حیات وجودم را پودر نماید، تو را به زهرا دراین کویر همراهم باش...
یا علی می شود در میان شور و شوق ،در مقابل ابهت و جلال تو محو شوم،اندامم می لرزد، می خواهم خدا را از دریچه چشم تو ببینم و همراه روح بلند تو به پرواز در آیم .
ای علی کمکم کن تا با تو به قلب تاریخ فرو روم ، کمکم کن راه و رسم عاشقی را بیاموزم ،کمکم کن آنقدر به تو عشق بورزم که از سر تا به پا بسوزم.
یا علی از خود خجالت میکشم،می خواهم نام زهرا را بیاورم،مرا با خودت ،به اتاق کوچک فاطمه می بری،همان اتاقی که با همه کوچکی اش،از دنیا و همه تاریخ بزرگ تر است ،می خواهم بزرگی را ببینم ،می خواهم بزرگ شوم، مرا به آن اتاقی ببرکه دربش به سمت گنبد خضرای نبوی گشوده میشود ،هما نجایی که به عطر نبی اعظم مبارک است ، مرا در اتاق کوچکت همان اتاقی که زهرا،حسن ،حسین و زینب همان جایی که همه بهشت یکجا در آن جمع بودند پذیرایی میکنی، میخواهم در آن خانه ودر میان آن جمع باشم ،می خواهم در آن اتاق کوچک معنی عشق، فداکاری،ایمان،استقامت و شهادت را بفهمم.
یا علی ، کمک کن تا شیعه ات باشم، راستی چگونه میتوان شیعه تو بود؟
ای علی تو در زمانت ، با شیطان ها و طاغوت ها به جنگ پرداختی ،با زر و زور و تزویر در افتادی، همه علیه تو به جنگ پرداختند ، اما تو با معجزه حق وبا ایمانت بر آنها چیره شدی
یا علی حقت را گرفتند، زهرایت را کشتند ، حسن را زهر دادند ،حسین را سر بریدند، و فرزندانت را شهید کردند، اما تو با تکیه بر خدا و صبر و تحمل به مبارزه با خداوندگان زر و زور و تزویر و تهجر برخواستی و همه آنها را به زانو درآوردی، کمکم میکنی این گونه باشم
ای علی همه غدیرت را دیدند و شنیدند اما بعد از پیامبر چشمانشان را بستند انگار چیزی ندیده بودند ،در حیرانم مگر پیامبر نفرمودند هر که دوست توست دوست خداست و هرکه دشمن توست دشمن خداست ،چرا این قوم به دشمنی خدا پرداختند یا علی کمکم کن دوست خدا باشم کمکم کن دوستت داشته باشم،کمکم کن در این زمانه فرزندت علی را تنها نگذارم
یا علی برایت نوشتم ،اشک در چشمانم جمع شده، یا علی آیا تو هم مرا دوست داری؟؟؟
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی ابن ابی طالب(ع)
Design By : Pichak |